سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لوگوی وبلاگ


لینک دوستان

آبجی نیره
آبجی ملیکا
آبجی ساقی
آبجی نینا
آبجی پری
رهای گلم
بوی بهار
کوی وفا
آه عاشقان
قطره بارانم
یاس خوبم
فروغ جانم
ظهور شمس
سنگ صبور
برنادت عزیز
بی تو تنهایم
سرزمین عشق
مهدی فاطمه
سیمرغ عشق
نیمای دوراز دیار
مقدم شاعرتنها
من اشرف ...
تخریبچی دوران
ازخاک عشق
منتظران را ..
فرشته ای از
شکوه لحظه ها
تندیس تنهائی
عشاق الزهرا
بچه های قلم
داداش سجاد
کوچه های دل
بانوی اسمانی
خورشید مغرب
سرزمین نور
ترنم دلتنگی
رنگین کمون
داداش فرهاد
دختر مشرق
دل دیوونه
خاکسترینه
شعر عشق
تک ستاره
ماه تابان
سوته دل
قافله نور
همسفران
حنانه جانم
نگاه عاشق
نازنین یار
ستایش گلم
شمیم وصال
تا فتح قدس
دنیای آبی
ابرک قله ..
نون والقلم
سلطان عشق
مامان خانمی
کریم اهل بیت
عاشق دیوونه
داداش افشین
غروب کارون
دریچه ای به...
نیست برلوح دلم..
آخرالزمان وظهور..
خام بودم...
بازیچه سرنوشت
کانون شیفتگان حضرت قائم...
به رنگ عشق
زن دین زندگی..
پارساپرومته
بیا دریا شویم
رضوان عزیزم
شعر و احساس
گذر از هرگز
منتظرالمهدی
آلاله شکسته
نشسته به راه
غریب ترین ..
یک دنیاپدر
عکسستان
بهاره جان
پرنده رها
زبان عشق
طهورا جانم
آرش شفاعی
بغض گرفته
گل شقایق
اشگ مهتاب
تصاویرجهانی
حاج حمید
خوشا آندم که...
شکوه لحظه ها
خدایا فقط تو...
نامه های تمام..
تنهاترین قاصدک
بارون بهاری
عشق من رویای..
بر بال فرشتگان
نمیدونم شاید
چند قدم تا ..
جوهره عشق
داداش پیمان
زینب جان
صبح امید
بیا باما
عزیزدل..
پرازخدا
پرستوها
حریم دل
عاشقانه
لب گزه
لوح دل
امپراطور
بنی آدم
الی جان
آقامحسن
هنرپیشه
خانواده
آسمانی
صیانت
قاصدک
ادبیات
انسان
زیتون
فانوس
پرنده
باران
موج
بلو



لوگوی دوستان


سرزمین دور



مدیر پارسی بلاگ آینه های عارف دهکده عاشقان یه مسافر ... یاوران علی زمان فانوس کوچه باغ

عروج

عــشــق مـلـکـوتـی یکی بود یکی نبود اخلاق زناشویی مبلغ دینی امام مهدی (عج) بیکران


عضویت در خبرنامه

 


آرشیو


یاهو مسنجر


موسیقی


جستجو

با سرعتی بی‏نظیر متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!


BookMark «


ورود به وبلاگتان

پرشین بلاگ-پارسی بلاگ

بلگ اسکای-میهن بلاگ

بلاگ فا- کاسپین بلاگ -بلاگ درایو


هواشناسی

ورود به ایمیلتان

Yahoo ! mail

Gmail

HotMAIL.com

Seeq mail


طراح ویرایش

iLA


سایت های برتر


موضوعات


هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتى تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند چنان زى که در تو طمع نبندند . [نهج البلاغه] . 3079 : کل بازدیدهای وبلاگ ،2 : تعداد بازدیدهای امروز


ادامه پاسخ سوال اول             

از آنجا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمی در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین کننده ای در سعادت مسلمانها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است، این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازی این حادثه و به خاطرآوردن آن، موجب می گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم. این جواب را به طورکلّی می توان در مقابل سؤال نوجوانها ارائه داد و آنان را قانع کرد که زنده نگه داشتن یاد بعضی از خاطره ها و بازسازی برخی از حوادث که در گذشته اتفاق افتاده است، کار عاقلانه ای است، و ممکن است منافع و مصالحی را برای جامعه تأمین کند. همان طور که اصل آن حادثه تأثیر مفیدی در جامعه آن روز داشته، تجدید خاطره و بازسازی آن نیز می تواند آثاری متناسب با خود داشته باشد. در پاسخ به سؤال اول که «چرا باید یاد عاشورا را زنده نگه بداریم؟» به همین اندازه بسنده می کنیم.

ادامه پاسخ سوال دوم            

هنگامی که در رفتارهای خود دقت کنیم درمی یابیم که در رفتارهای ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا می کنند. یک دسته عوامل شناختی، که موجب می شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله ای که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلی، تجربی و یا راههای دیگر استفاده می شود. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیشتر ازشناخت باشد. این عوامل را به طور کلّی انگیزه ها، و به تعبیرات دیگری احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش ها، میل ها، غرائز و عواطف می نامند. اینها سلسله ای از عوامل درونی وروانی است که در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، خواه رفتار مربوط به زندگی فردی شما باشد، و خواه رفتار خانوادگی، رفتار اجتماعی، یا رفتار سیاسی شما باشد، می بینید عامل اصلی که شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریک کننده وبرانگیزاننده است
باید برای هر کاری میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقه ای نسبت به آن کار داشته باشیم تا برانجام آن اقدام کنیم. و دیگر این که باید بدانیم به چه دلیل باید این کار را انجام دهیم؟ این کار، برای ما چه فایده ای دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ مواردی از این قبیل از جمله عوامل شناختی است.
حال، بعد از این که پذیرفتیم برای حرکت های آگاهانه و رفتارهای انسانی دو دسته عوامل شناختی و انگیزشی یا عواطف و احساسات لازم است و بعد از این که دانستیم حرکت سیدالشهداء علیه السلام چه نقش مهمی در سعادت انسانها داشته است، متوجه خواهیم شد این شناخت خود به خود برای ما حرکت آفرین نمی شود. هنگامی دانستن و به یاد آوردن آن خاطره ها ما را به کاری مشابه کار امام علیه السلام و به پیمودن راه او وا می دارد که در ما نیز انگیزه ای به وجود آید و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم. خودِ شناخت، این میل را ایجاد نمی کند؛ بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود تا این که ما هم بخواهیم کاری مشابه کار او انجام دهیم. پس تحقق چنین امری نیازمند دو دسته ازعوامل است. جلسات بحث و گفتگو و سخنرانی ها می تواند آن بخش اول را تأمین کند یعنی شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل دیگری هم برای تقویت احساسات و عواطف لازم داریم، البته خود شناخت، یادآوری و مطالعه یک رویداد می تواند نقشی داشته باشد، اما نقش اساسی را چیزهایی ایفا می کند که تأثیر مستقیمی بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.
هنگامی که صحنه ای بازسازی می شود و انسان از نزدیک به آن صحنه می نگرد، این مشاهده با هنگامی که انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، یا این که فقط بداند چنین حادثه ای اتفاق افتاده است، بسیار تفاوت دارد. خود شما می توانید این نکته را در زندگی خود تجربه کنید. چیزی را که مطلع شدید انجام شده، یا انجام می شود، اما وقوع آن را ندیده اید، تأثیر آن نسبت به زمانی که به چشم خودتان دیده اید که آن حادثه واقع شده، تفاوت زیادی خواهد داشت. همه ما می دانیم که در این شهر مردم محروم زیادی هستند اما دیدن یک شخص محروم با یک حالت رقّت آور می تواند در ما تأثیری ببخشد که صرف دانستن، هیچگاه آن اثر را ندارد. وقتی انسان حالت رقّت آور مریضی و یا حالت طفل یتیمی را دید، اثری در روح او ایجاد می شود که هرگز دانستنی ها چنین اثری را نمی تواند داشته باشد. این مطلب را، می توانیم در زندگی خودمان هم تجربه کنیم و هم از منابع دینی استفاده کنیم.
پس سؤال دوم این بود که چرا خاطره سیدالشهداءعلیه السلام را فقط با بحث و گفتگو، سخنرانی، تشکیل میزگرد و نظایر آن زنده نگه نمی داریم؟ چرا باید عزاداری کرد؟ جواب این است که این صحنه ها باید به وجود بیاید که غیر از عامل شناخت، عامل احساسی ـ عاطفی نیز در ما تقویت شود. اگر این عواطف تحریک شود، آن گاه می تواند اثر کند. نمونه چنین تأثیری رامی توانید در زندگی فردی و نیز زندگی اجتماعی خود بیابید. به خصوص در این سی ـ چهل سال اخیر که حرکت حضرت امام قدس سره علیه دستگاه طاغوت و کفر شروع شد. ملاحظه کردید که در ایام محرم و صفر نام سیدالشهداءعلیه السلام و عزاداری سیدالشهداءعلیه السلام مردم را به حرکت وادارمی کرد. این شور و هیجان جز در ایام عاشورا پیدا نمی شود و جز با همین مراسم سنتی عزاداری یا نظایر آن حاصل نمی شود؛ باید عمل کرد. و رفتاری نشان داد که احساسات وعواطف مردم را تحریک کند، آن گاه اثر بخش خواهد بود. اینجا است که متوجه می شویم چرا امام قدس سره بارها می فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم.[5] چرا این همه اصرار داشت که عزاداری به همان صورت سنتی برگزار شود؟ [6] چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود که این امور نقش عظیمی در برانگیختن احساسات و عواطف دینی مردم ایفا می کند و معجزه می آفریند. تجربه نشان داد که بیشتر پیروزی هایی که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطی بود که مردم در ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهداءعلیه السلام حاصل می کردند. این تأثیر کمی نیست. با چه قیمتی می شود چنین عاملی رادر اجتماع آفرید که این همه شور و حرکت در مردم ایجاد کند؟ این همه عشق مقدس بیافریند، تا جایی که افراد را برای شهادت آماده کند؟ اگر بگوییم در هیچ مکتبی و یا در هیچ جامعه ای چنین عاملی وجود ندارد، سخن گزافی نگفته ایم.
پس این که باید غیر از بحث و گفتگو کار دیگری برای بزرگداشت حادثه عاشورا انجام داد، کاری که در برانگیختن احساسات و عواطف مؤثر باشد، روشن شد. جواب کلّی سؤال این است که انسان فقط به شناخت مجهز نگردیده است. علاوه بر شناخت، نیروی دیگری به نام انگیزش ها و هیجانات وجود دارد که عامل آن، احساسات و عواطف است. این عوامل نیز بایدتقویت شود تا نقش خود را ایفا کند. برنامه های عزاداری از جمله این عوامل است.

                                                                     

                                     ادامه  پاسخ سوال سوم  

علاوه بر آن ،  همانگونه که سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است ، و نیزتنها از احساسات  و عواطف مثبت هم ساخته نشده است . آدمیزاد موجودی است که هم احساس مثبت و هم احساس منفی دارد . هم عواطف مثبت و هم عواطف منفی دارد . همانگونه که شادی در وجود ماهست ، غم هم هست . خدا مارا اینگونه آفریده است . هیچ انسانی نمی تواند بی غم ویا بی شادی زندگی کند. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده ، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است . در جای خودش باید خندید و در جای خود هم باید گریست ، تعطیل کردن بخشی از وجودمان به این معنی است که از داده های خدا در راه آنچه آفریده شده است استفاده نکنیم . دلیل اینکه خدا در ما گریه را قرار داده ، این است که در مواردی باید گریه کرد . البته مورد آن را باید پیدا کنیم. والا استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود . خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه حزن آن  حزن و اندوه پیدا می کنید و اشگ از دیدگانش جاری می شود ؟ معلوم می شود گریه کردن نیز در زندگی انسان جای خود را دارد . گریه برای خدا ، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقای الهی و شوق به لقای محبوب ، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزی به محبوب مصیبت دیده خود  رقت پیدا می کند . این طبیعت انسان است که در مواردی باید رقت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد   

                                          ادامه پاسخ سوال چهارم

«وَ اِذَا رَأَیْت الَّذِین یَخُوضُون فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِض عَنْهُم حتَّی یَخوضُوا فی حَدیث غیره»[9] چنانچه ببینی کسانی نسبت به دین بدگویی و اهانت می کنند، با سستی و با زبان مسخره و استهزا سخن می گویند، به آنها نزدیک نشو. هر چه گفتند، گوش نده تا زمانی که به بحث دیگری بپردازند. و در جای دیگر می فرماید: «وَقَدْ نَزَّل عَلَیْکُم فی الْکتاب أَن اِذا سَمِعْتُم آیات اللَّه یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلاتَقْعُدوا مَعَهُم حتَّی یخوضوا فی حدیث غَیْره» بعد می فرماید اگر کسانی این نصیحت را گوش نکردند، باید بدانند که عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. «اِنَّ اللَّه جَامِع الکَافِریِن وَالْمُنَافِقیِن فِی جَهَنَّم جَمیِعاً»[10] سرانجام کسانی که نسبت به استهزا کنندگان دین محبت می ورزند و به آنها روی خوش نشان می دهند این است که تدریجاً حرف های استهزا کنندگان بر آنها اثرمی گذارد. وقتی حرفهایشان اثر کرد، در دلهایشان شک به وجود می آید. و اگر شک ایجاد شد، اظهار ایمان کردن نفاق می شود. انسان وقتی در دل ایمان ندارد اما در ظاهر بگوید من مسلمانم، این عین نفاق است. قرآن می فرماید: «اِن اللَّه جَامِع الْکَافِریِن وَ الْمُنَافِقیِن فِی جَهَنَّم جَمیِعاً» چنین کسانی که در دنیا به واسطه اثر همنشینی با کافران منافق می شوند، در آخرت داخل جهنم با ایشان همنشین خواهند بود.

به عبارت دیگر، دشمنی با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها و خطرها ایجاد می کند. بدن انسان همانگونه که عامل جاذبه ای دارد که مواد مفید را جذب می کند، یک سیستم دفاعی نیز دارد که سموم و میکروب ها را دفع می کند، سیستمی که با میکروب مبارزه می کند وآنها را می کشد. کار گلبول های سفید همین است. اگر سیستم دفاعی بدن ضعیف شد، میکروب ها رشد می کنند. رشد میکروب ها به بیماری انسان منجر می شود و انسان بیمار ممکن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوییم ورود میکروب به بدن ایرادی ندارد! به میکروب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید! احترامتان واجب است! آیا در این صورت بدن سالم می ماند؟ باید میکروب را از بین برد. این سنت الهی است. این تدبیر و حکمت الهی است که برای هر موجود زنده ای دو سیستم در نظر گرفته است، یک سیستم برای جذب و دیگری سیستم دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، برای رشد هر موجود زنده ای لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمی تواند به حیات خود ادامه دهد.

موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا می کند. چیزهایی که برای بدن مضر است باید بیرون ریخت. دستگاه هایی در بدن وجود دارند نظیر کلیه، مثانه، و... که این کار را به طور عادی انجام می دهند. گاهی هم وقتی میکروب های خارجی حمله ور می شوند، باید گلبول های سفید فعال شوند و با آنها بجنگند تاآنها را کشته و از بدن بیرون بریزند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادی وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا از کسانی که برای ما مفید هستند خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم، از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم. چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ برای این که وقتی به آنها نزدیک می شود از آنها استفاده می کند. نسبت به خوبانی که منشأ کمال هستند، و در پیشرفت جامعه مؤثر هستند باید ابراز دوستی کرد، و در مقابل، باید عملاً با کسانی که برای سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنی کرد: «قَدْ کَانَت لَکُم اُسْوُه حَسَنَه فِی اِبْرَاهیِم وَالَّذیِن مَعَه اِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِم اِنَّا بُرَئَاءُ مِنْکُم وَ مِمَّا تَعْبُدُون مِن دُون اللَّه، کَفَرْنَا بِکُم وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُم الْعَدَاوَه وَالْبَغْضَاءُ اَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّه وَحْدَه»[11] قرآن می فرماید شما باید به حضرت ابراهیم علیه السلام و یاران او تأسی کنید. می دانید که حضرت ابراهیم علیه السلام در فرهنگ اسلامی جایگاه بسیار رفیعی دارد.پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله هم می فرمود من تابع ابراهیم هستم. اسلام هم نامی است که حضرت ابراهیم علیه السلام به این دین و آیین داد: «هُوَ سَمَّاکُم الْمُسْلِمیِن مِن قِبْل»[12] خداوند می فرماید شما باید به ابراهیم علیه السلام تأسی کنید. کار ابراهیم علیه السلام چه بود؟ ابراهیم علیه السلام و یارانش به بت پرستانی که با آنهادشمنی می کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند گفتند: »اِنَّا بُرَئَاءٌ مِنْکُم« ما از شما بیزاریم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمی کند. می فرماید بین ما و شما تا روز قیامت دشمنی و کینه برقرار است، مگر این که دست از خیانتکاری خود بردارید.


نوشته شده در شنبه 84 بهمن 15 , ساعت 1:15 صبح توسط نرگس الهی . موضوع نوشته : .

نظرات شما []


به نام خداوند بخشنده و مهربان

<> /\*.*/\/\\/\/*.*/\ <>

شناخت مکتب عاشورا و مکتب حسینی - همسفر مهتاب